ღღღ جاده عشق ღღღ



باران که می ‌بارد، میل در آغوش کشیدنت و بوسیدنت افزون می ‌شود

 

 

 

و شعله های سرکش این میل جانم را می‌سوزاند.
زیر باران می ‌روم و خیره به آسمان آرزو می‌کنم :
ای کاش کنارم بودی دلارام من،
زیر این باران دوشادوش هم و دست در دست هم ...
عاشق تر از همیشه، شیداتر و دیوانه ‌تر...
فارغ از همه بایدها و نبایدهای عالم، فارغ از حس پشیمانی و پریشانی...
شاید مست مست، شاید مدهوش و مخمور، شاید...
آری رها... رها از همه بندهای این جسم و این عالم،
رها از همه خط قرمزها و تابلوهای ممنوع...
رها از هر چه قانون و قاعده و محدوده...

 

 

 

 

تو نیز عاشق‌تر و شیداتر... تو نیز مخمور و مست...
اندکی عاشقانه‌ تر زیر این باران بمان
ابر را بوسیده‌ام تا بوسه‌ بارانت کند

...

نوشته شده در 16 آذر 1391برچسب:بـــاران که می بـــــارد ,,,,ساعت 17:10 توسط عرفان رحيم زاده| |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد


Power By: LoxBlog.Com